Description
داشتم به طنین صداهایی که پس از گذشت ساعتها از یک ملاقات به گوش میآیند و
حتی اگر شبی مثل آن شب گذشته و صبح شده باشد ، وادارت میکند که برگردی و دوباره از آن کوچه باغ بگذری تا به آن خانه برسی و منتظر بمانی که در باز شود گوش میدادم. فکر میکردم که این بار دستهایش را میگیـرم و رها نمی کنم ، کوچه باغ پر شده بود از سایه روشنها. زنگ زدم ، چندبار با مشت به در کوبیدم. در باز شد یا اینکه در باز بود. هیچکـس در خانه نبود. هیچچیـز در خانه نبـود. فقط عکسهای دختر و پسر ناشناس در قابهای چوبیشان بر روی دیوار به جای مانده بود.
کتاب دیوان سومنات ، به نویسندگی ابوتراب خسروی ، توسط انتشارات مرکز ، چاپ و توزیع شده است.
0 نظر