Description
قصه ی دختری به نام روشنک که بختی خاکستری دارد ، یا سپید بختی در انتظار اوست یا سیاه بختی . بسته به خود اوست که کدام را انتخاب کند!
سپهرداد را در سردابهای رازآلود ملاقات میکند. پسری با چهل سوزن در سینهاش. شاهزادهای اسیر جادو که روشنک آرام آرام عاشقش میشود. باید چهل روز تمام فقط با یک دانه بادام و یک انگشتدانه آب سر کند ، دعا بخواند و سوزنها را یکی یکی از سینهی معشوقش بیرون بکشد. اما درست سرِ بزنگاه ، سر و کلهی دخترکی کولی و آوازه خوان پیدا میشود ، جادوگری که آمده تا معشوق روشنک را از چنگش برباید …
این رمان بازنویسی قصهای کهن به نام سنگ صبور است که سینه به سینه نقل شده و به ما رسیده. راحیل ذبیحی با نثری پر لطافت و شیرین و با افزودن شخصیتها و حوادث تازه به قصهی اصلی ، این داستان را به زبانی امروزی و تازه بازآفریده است.
سپهرداد را در سردابهای رازآلود ملاقات میکند. پسری با چهل سوزن در سینهاش. شاهزادهای اسیر جادو که روشنک آرام آرام عاشقش میشود. باید چهل روز تمام فقط با یک دانه بادام و یک انگشتدانه آب سر کند ، دعا بخواند و سوزنها را یکی یکی از سینهی معشوقش بیرون بکشد. اما درست سرِ بزنگاه ، سر و کلهی دخترکی کولی و آوازه خوان پیدا میشود ، جادوگری که آمده تا معشوق روشنک را از چنگش برباید …
این رمان بازنویسی قصهای کهن به نام سنگ صبور است که سینه به سینه نقل شده و به ما رسیده. راحیل ذبیحی با نثری پر لطافت و شیرین و با افزودن شخصیتها و حوادث تازه به قصهی اصلی ، این داستان را به زبانی امروزی و تازه بازآفریده است.
0 نظر