Description
پس بار آخری که قصه ی پر غصه گفته شد همان طور نشستند انگار که بدل به سنگ شده باشند.از تک پنجره ی سپیده دم نوری نتاباند.
از خیابان صدای احیایی نمی آمد.یا غرق در که می داند چه افکاری بودند که آنان اعتنایی نکردند ؟
به روشنای روز به صدای احیا . که می داند چه افکاری .افکار ، نه ، افکار نه ، اعماق عقل ، غرق در که می داند چه اعماق عقلی .
اعماق بی عقلی ، به آن جا که هیچ نوری به آن دست نمی یابد ، هیچ صدایی ، پس همان طور نشستند انگار که بدل به سنگ شده باشند.بار آخری که قصه ی پر غصه گفته شد.
کتاب اما ابرها...به نویسندگی ساموئل بکت ، و با ترجمه ی مهدی نوید ، توسط انتشارات چشمه ، چاپ و توزیع شده است.
0 نظر