Description
برای سومین بار خودش را در حال دویدن در طول چمن باغچه یافت ، در هوای سرد و
بنفشه بوی ساعات پایانی شب ، در حال عبور از کنار مجسمۀ ابیگیل ، و برای سومین بار ، رسیدن به دروازهای که دو شب پیش پشتش آن صدا آنطور مدهوشش کرده
و فریبش داده بود. اگر قفل در را ، همانطور که میتسی هورن گفته بود باز خواهد بود ، باز نکرده بود چه باید میکرد؟ یا اگر کسی دیده بود که باز است و
دوباره بسته بودش و او نمیتوانست بیرون برود؟ ناقوس کلیسای سفید با طنین بم مردانهاش ساعت نُه را اعلام کرد: دانگ ، دانگ ، دانگ. در فلزی را با احتیاط هل داد. با اولین فشار او از جا حرکت کرد و بدون صدا باز شد. از در بیرون رفت... و درجا خشکش زد.
کتاب ابیگیل ، به نویسندگی ماگدا سابو ، و با ترجمه ی نصراله مرادیانی ، توسط انتشارات بیدگل ، چاپ و توزیع شده است.
0 نظر